-
یوگای بانوان ؟؟؟!!!
جمعه 25 آذرماه سال 1390 18:19
داشتم تو اینترنت مدل های جدید بافتنی رو نگاه می کردم که به یک مقاله برخوردم در مورد فواید بافتنی ... میگن در قرن حاضر ، بافتنی به عنوان یوگای بانوان نامگذاری شده ... کلی حال کردم که این یوگا رو سالهای ساله دارم انجام میدم و نمی دونستم که در حال یوگا کردن هستم !!! حالا نکته ی جالبش برام این بود که چرا فقط بانوان ؟؟؟!!!...
-
قیامت
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 14:56
هر لحظه ای که از این روزگار میگذرد ... قدم هایم را تند تر میکنم ... شاد می شوم ... پرواز میکنم ... بال می گشایم ... و به امید لحظه ی در آغوش کشیدنت ... تمام سختی های راه را با جان و دل می پذیرم ... شابد باور نکنی ... باور نمی کنی ... باور نداشتی ... که من تمام عمر در انتظار لحظه ی دیدار بوده ام ...!
-
غار تفکر
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 18:00
یه غاری هست تو دلم .. هر وقت دلم میگیره میرم اونجا ... هر بار هم معمولا سلامت بیرون میام ازش ... این دفعه هم مثل اینکه خدا رو شکر ... . . . پی نوشت : از دوستان عزیزی که تو پست قبل کامنت گذاشتن و کلامشون بی جواب مونده عذر می خوام ... تازه از غار بیرون اومدم ... یه حموم بگیرم ... خدمت می رسم خدا بخواد ...
-
شعر تو
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 13:13
به صفحه ی سپید کاغذ که زل می زنم ... طرح لبخند تو نمایان می شود ... آنوقت هر چه بنویسم ، شعر می شود ... این روزها دلم هوایت را دارد ... مثل ابر هایی که در آسمان جولان میدهند و هوای باریدن دارند ... تا می خواهم از تو بنویسم ، یکباره کلمات محو می شوند و جایشان را می دهند به احساسی که غلیان می کند در دلم ... یک ج.ر احساس...
-
قرمز خاص
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 20:03
عقربه های ساعت ، با شکلک و دهن کجی ، یازده و سی و پنج دقیقه رو نشون می دن. نیم ساعت دیگه نیمه شب میشه و من صبح زود باید بیدار بشم . جلسه ی رسیدگی دارم . همینطور که به اتفاقات امروز فکر میکنم ، یادم میافته مدارکی که فردا باید در جلسه ی رسیدگی به قاضی پرونده نشون بدم رو وارسی نکردم . هرگز سابقه نداشته که این کار رو...
-
دوست من
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 21:17
گاهی دست های کسی را در دست میگیری و احساس خوبی داری ... گاهی دستان دوستی را در دست می گیری و احساس میکنی می توانی با این دست ها پرواز کنی ... گاهی به چشم های کسی نگاه می کنی و احساس می کنی به چشم های یک نفر با فلان مشخصات نگاه کرده ای ... گاهی نگاهت با نگاهی گره می خورد و احساس می کنی در ژرفای دریایی عمیق شناوری ......
-
۷آبان
شنبه 7 آبانماه سال 1390 20:31
وصیت می کنم بعد از مرگم ، بدنم را مومیایی نکنید و در تابوت نگذارید ... جسمم را به خاک بسپارید ، تا جزئی از خاک ایران گردم ... زاد روز یکی از ابر مردهای تاریخ پدر ایران زمین کوروش کبیر گرامی باد
-
my baby
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 15:37
what do uthink? what is she doing?
-
خیال
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 14:33
آنچنان در خیالم ریشه دواندی ... که دیگر در واقعیت نمی یابمت به جای تو روی برگ های خشک درخت افرایمان راه می روم به جای تو ، روی یک برگ خشکیده شعری می نویسم و به دست باد می سپارم به جای تو ، به صدای قار قار کلاغ ها گوش می دهم و به جای تو لذت می برم به جای تو زندگی میکنم ، نفس می کشم ، می میرم ... آنقدر در خیالم ریشه...
-
به زور سیلی ...
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 15:22
ای کاش به خوابم میومد ... یکی می زد تو گوشم و میگفت : بسه دیگه ... دست از این خل بازیا بردار !!!
-
یکی باشیم با جهان هستی ...
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 12:06
احساس مشترکی با تو ندارم ... و نه حتی یک کلام مشترک ... اما هر دو زاییده ی عشق خداوندیم ... و این به همه ی نامشترک ها می چربد ... پی نوشت ۱:تقدیم به همه ی کسانی که نمی شناسمشان و دوستشان دارم ... پی نوشت ۲: روز جهانی بهداشت روان مبارک ...
-
بچه ام هنوز!
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 18:02
از صبح چند بار از کنار آینه رد شده ام ... کسی از درونش صدایم می زد ...گوش ندادم ... چند ساعت بعد ... رفتم جلوی آینه و گفتم چیه؟ چه مرگته؟ حرفی اگر داری خوب بگو...! سکوت ... موچین ... قیچی ... برس ابرو ... یک سر نخ سفید را پیچیدم دور انگشت شصت پای چپم و یک سرش را از وسط به شکل مثلثی ، دور انگشتان دست راستم پیچیدم و...
-
پائیز
شنبه 2 مهرماه سال 1390 17:12
باز پائیز و من دلزده از ریزش برگهای زر اندود به راه باز پائیز و تباهی و بر انگیختن باد به ماه باز پائیز وسیاهی که به دل دارد ابر باز پائیز و ترنم که به لب دارد شب باز پائیز و غروب و دل تنگ من و ماه باز پائیز و پراکنده شدن در طلب باد و پناه باز هم خیزش تلخی که به دل چنگ زند باز هم شورش دردی که به شب راه زند باز ابری...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 13:48
مدتی بود نبودیم ... در این مدت این شکلی بودیم ... حالا هم که برگشتیم هنوز کمی این شکلی هستیم ... گفتیم فعلا عرض ارادتی کنیم تا بعد مفصلا با پست جدید خدمت برسیم ...
-
راه رفتنی
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 14:55
می دانم اکنون کجای این راهم ...هنوز حتی یک هزارمش را هم نرفته ام ... مهم برداشتن قدم های اول است ... چه در کنار تو ... چه بی کنار تو ... حالا دیگر در کنار تو بودن را آرزو نمیکنم ... یا دست های گرمت را گرمی بخش تنهایی هایم ... اکنون ... حضور هستی ات اینجا ... در همین لحظه ... شیرین ترین منظره ی راه است ... برای منکه که...
-
شاید ...
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 21:59
-
بذر عشق یا تنفر ؟
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 19:33
می گم : آقای ... می خوام ازتون یه سوالی بپرسم . ممکنه ناراحتتون کنه ولی به هر حال باید بپرسم .چرا رفتارتون با من ، وقتی تنها هستیم ، با وقتی که دیگران هم هستند ، تفاوت می کنه . میگه: بله . اما به نظر تو چه فرقی میکنه؟ چی فکر میکنی؟ میگم : وقتی تنها هستیم ، صمیمی تر هستید . راحت تر حرف می زنید . ولی وقتی دیگران هستند...
-
محتویات کیف من
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 21:48
به پیشنهاد وانیای عزیز این بازی رو انجام دادم ... قبل از گفتن هر چیزی ... بر خودم واجب می دونم از اولین کسیکه این فکر ناب به ذهنش خطور کرد و چنین بازی رو راه انداخت تشکر کنم ... حقیقتا در این مرحله از سیر رشد شخصیتم ، به چنین بازی ای نیاز داشتم ... چشمم به روی خیلی از واقعیت هایی که درونم پنهان شده بودند و موذیانه با...
-
هزار توی خاطرات
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 21:04
دست می کشم روی خاطراتم ...کمی خاک گرفته و تار شده اند ... یادم باشد بدهم جلدشان را چرمی کنند تا دوامشان بیشتر بشود ...! فعلا تنها چیزی که از تو برایم مانده است همین خاطرات است ... می ترسم روزی برسد که نتوانم زنگ صدایت را به همین روشنی ، در گوش هایم بشنوم و یادم برود موقع سلام و خداحافظی ، راست راست در چشم هایت زل می...
-
انتخاب
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 18:32
خوب آره ... تو حق داری تا هر وقت که دلت می خواد ، شک کنی ! حتی به دست های ساده ی من که به طرفت دراز شده و کف ش رو به آسمونه ! اما من مجبور نیستم بمونم و به حماقت های ابدی تو گوش بدم !
-
یک انسان امیدوار و تلاشگر
شنبه 25 تیرماه سال 1390 16:31
یک ایمیل برام اومده بود که حالت عجیبی بهم دست داد . تلاش این زن ستایش برانگیزه ... برای اینکه شاید بتونم کمکی بهش کرده باشم این ایمیل و در زیر برای شما هم رو صفحه می گذارم ... امیدوارم شخصی یا پزشک متخصصی پیدا شود تا بتواند به این خانم نیازمند کمک کند و او را نجات دهد . متن نامه به این شکل است : من نرجس خاتون ژیانپور...
-
به همین سادگی ...
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 22:57
تا به حال فکر کردی که همه ی اتفاق ها به چه راحتی اتفاق می افته ؟ مثل آب خوردن ! . . . روزهای اولی که می دیدمش هرگز فکر نمی کردم به این راحتی و آسونی تو دلم جا باز کنه ... هر چند که خودش می گفت : همچین آسونم نبود ! ... ولی فقط من می دونم که بود ! به همین راحتی اتفاق می افته ... که ، امروز عزیز ترین آدم زندگی ت و ببینی...
-
« آری » ۲
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 19:22
دلم می خواد سر به تنت نباشه ، آشغال عوضی ! فکر کردی منم مثل خیلی زنهام که با این حرف های عاشقانه و لوس وصد تا یه غاز خام می شن ؟کور خوندی ! هوووووی آقا ! مگه کوری ؟ آدم داره جلوت راه میره ! آخه زن هم شد راننده ؟ اصلا کی به تو گواهی نامه داده ؟ برو بشین تو خونه ت کون بچه ت و بشور !!! اگه دستم بهت برسه نامرد ! زندگی ت و...
-
« آری »
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 12:18
«آری» ... این کلمه شما رو یاد چه چیزی میاندازه؟ خوب برای من که به عبارتی ترشیده محسوب می شم مثل بله ی سر سفره ی عقد می مونه !!! ولی این کلمه ممکنه برای کسی که ازدواج کرده حکم طناب دار رو داشته باشه . یا شاید هم آهنگ و ریتم این کلمه برای کسی شبیه ناقوس مرگ باشه ! اما برای یک هنرمند که فیلم یا فیلم نامه ، تابلوی نقاشی و...
-
غروبانه
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 12:47
گاه آنچنان احساست میکنم همین گوشه کنارها ، که خیانت به عقل، حساب می شود !
-
برگ دادخواست به شرح خواسته
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 12:38
موضوع دادخواست : پوزش بابت تغییرات پیوسته و مستمر سابق و همچنین عرض ادب و احترام خدمت تمام اهالی بلاگستان اهالی محترم بلاگستان ، خوانندگان عزیز با اهداء سلام و مراتب احترام اینجانب وکیل الرعایا ، به وکالت از خود ( نویسنده ی وبلاگ حاضر ) در خصوص موضوع دادخواست ، نکاتی چند ، به شرح ذیل ، معروض میدارم : ۱- هدف از ایجاد...
-
این کامپیوتر لکنتی !!!
شنبه 28 خردادماه سال 1390 19:22
از روی بی حوصلگی کامپیوتر را رو شن می کنم . منتظرم تا سیستم بالا بیاید . ( بالا بیاورد هر چه درونش هست ... تمام برنامه هایی را که برایش تعریف شده . منظم ، دقیق و بی کم و کاست ! حتی آن صدای بیب اش هم همیشه به موقع و سر ساعت در می آید ! ) این روز ها به همه چیز حسودی ام می شود . حتی به این کامپیوتر لکنتی ! به اینکه می...
-
به هیششکی مربوط نیست!!!
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 23:14
مدتیه که دوباره پریشان حالم ... به خاطر همینه که هی قالب وبلاگ عوض میکنم ... وبلاگ میزنم و حذف میکنم ... آدرس و تغییر میدم ... لحن نوشته هام عوض میشن ...شاید هم خودم عوض شدم یا به قول همون حرف های تکراری عوضی شدم ! کار میگیرم و رها میکنم ... مدارک مردم و تو دادگاه جا میذارم !به همه و بیشتر به خودم گیر میدم ... لحظه ای...
-
آغوش رایگان
شنبه 21 خردادماه سال 1390 11:36
آفتاب ظهر تابستان ، حرارتی که از درون و بیرون شعله می کشد ، نیشتری که در کنج جانت به کار است و حسی که انگار خونت برای نوازش تمنای تن ، زیادی غلیظ است ! به تو خیانت شده است ...! تنی خسته را روی صندلی آوار می کنی ... یک ساعت ... بی حرف و بی تکان ... دستانت ستون تنت ... بر می خیزی و رخت می کنی ... آزادی از قفس ! رهایی...
-
شب آرزوها
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 21:43
دانه ای فشرده در پهنه ی خاک ... نونهالی تنها ... پیچکی پنجه زده بر دیوار و کشیده سرکی از سر تاک ... من چنان غرق تماشا که نمانده غزلی ! آرزوهایم کو؟ پرستوهایم کو؟ دم به دم بر دم تیغ ... کشته ام خاطره ی خنده ی زیبای تو را ... و سپردم به خیال ... به گمانم لب شیرین تو را...!!! آرزوهایم ... کو ...؟ پرستوهایم ... کو ...؟