نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

این کامپیوتر لکنتی !!!

از روی بی حوصلگی کامپیوتر را رو شن می کنم . منتظرم تا سیستم بالا بیاید . ( بالا بیاورد هر چه درونش هست ... تمام برنامه هایی را که برایش تعریف شده . منظم ، دقیق و بی کم و کاست ! حتی آن صدای بیب اش هم همیشه به موقع و سر ساعت در می آید ! )  

این روز ها به همه چیز حسودی ام می شود . حتی به این کامپیوتر لکنتی !  

به اینکه می داند وظیفه اش چیست و هیچ وقت گیج نمی شود ! و به اینکه مجبور نیست ساعت ها و روز ها و سالهای طولانی بلاتکلیفی را از سر بگذراند . هر وقت بیکار می شود خود به خود می رود در حالت اسکرین سیور . برنامه اش این جور تعریف شده است . برایش ای جور شرح داده اند . 

از روی عادت ( وقت هایی که پشت این لکنتی می نشینم ) علامتگر موس را می برم روی آیکون اینترنت کانکشن و صفحه ی بلاگ اسکای را باز می کنم . بعد یادم می افتد که هنوز کلماتی که در ذهنم دودو می زدند را روی پنجره ی ورد پد نپاشیده ام . برنامه ی ورد را باز می کنم . آلت و شیفت ... فونت فارسی ... و هیچ ! 

همه شان پریده اند ! همه ی آن کلماتی که سالهاست بخش عظیمی از ذهنم را اشغال کرده اند و به آشغالدانی بزرگی تبدیلش کرده اند ! 

از اسپیکر صدای موسیقی می آید ... 

سیاوش قمیشی دارد می خواند  

تو چرا خسته نمی شی از من دیوونه  

از منی که شب و روزام مثل هم می مونه  

حتما من به اش دستور داده ام که این آهنگ را پخش کند . تا جایی که یادم میاید هیچ کس اجرای خود به خودی موسیقی را برای این لکنتی تعریف نکرده است !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد