نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

شعر تو

به صفحه ی سپید کاغذ که زل می زنم ... 

 

                             طرح لبخند تو نمایان می شود ... 

 

            آنوقت هر چه بنویسم ، شعر می شود ... 

 این روزها دلم هوایت را دارد ... مثل ابر هایی که در آسمان جولان میدهند و هوای باریدن دارند ... تا می خواهم از تو بنویسم ، یکباره کلمات محو می شوند و جایشان را می دهند به احساسی که غلیان می کند در دلم ... یک ج.ر احساس شوق ، همراه با درد ... سینه ام تیر میشکد از باری که رویش هست ... بار نبودن تو ! 

 

پی نوشت : کمتر از دو هفته دیگه ، سالگرد بدترین روز عمرمه ، روزی که تلخی ش تا آخر عمر بر زبانم جاری خواهد بود و تا دیدار قیامت ادامه خواهد داشت !دلم براش تنگ شده ...اونقدر که احساس میکنم کلمات از توصیف قاصرند!

نظرات 7 + ارسال نظر
آنیمای من چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://animayeman.persianblog.ir

عزیزم
من کنارت هستم
همونطور که تو در لحظات سخت کنارم بودی
می تونی حساب کنی همیشه روم

عاشقتم ... عشقم ...
دوستت دارم نازنینم ... خوبی هات همیشه تو یادم موندنیه ... یادم نمیره که پارسال با چه عشقی ازم تو خونه ت پذیرایی کردی ... گلم ... وقتی بغلم کردی و کنارم بودی ... وقتی تو بغلت گریه میکردم ... آرامش ذره ذره تو خونم جریان پیدا کرد ... اگر نبودی ... اگر شما دوستای نازنینم نبودید ، منم حتما مرده بودم !

علا سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ

عزیزم...

... ممنون دوست خوبم ...
سلام ...

قوچ شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://RamSheep.blogfa.com

متاسفم...

ممنون ... مرسی از حضورت

وحید پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ http://dastanakha.blogsky.com/

روز بد وجود ندارد وقتی شب میآید خورشید عزا نمی گیرد فقط منتظر فردا می ماند و چه صبورانه و بی هیاهو
شاید چون از رسیدن فردا مطمئن است هیاهو و جار و جنجال نمی کند
فردا از آن ماست در طلایی خورشید .....

هر لحظه از آن ماست ... متن قشنگی بود ... خیلی قشنگ .
ممنون ...

فرزانه پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

باید یاد بگیریم که چطور با این نبودن ها زندگی کنیم. اما این درس رو روزگار به سختی و با قساوت یاد میده.
الان اسپیکر داره آهنگ گل واژه های ابی رو پخش میکنه و من حال خوشی ندارم این پست هم که .... راهی به جز شکیبایی نیست وکیل جان

معذرت میخوام که ناراحتت کردم ... گاهی وقت ها درد ها در قالب کلمات نمی گنجن ...

خودم سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://www.hasti1356.blogfa.com

درود بر وکیل بانوی عزیز!
تو زندگی همه ی آدما خاطرات تلخ و شیرین هست ولی ما عادت کردیم که در خاطرات تلخمون گم بشیم ! احساس شما رو می فهمم و .....
ارادت سر جایش باقیست و حتی بیشتر شده ....
مخلص وکیل بانوی عزیز هم هستیم

درود عزیز جان ...
مرسی که درک میکنی دوست نازنینم ... مرسی ...
مخلصیم

رها سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

خوب نوشتی عزیزم

اما کاش یادمون میرفتن سالگرد روزهای بدمون رو مثل گاهی که روزهای خوبمون یادمون میره

کاش یادمون میرفت ... هر چند از یاد رفتنش دردی دوا نمیکنه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد