نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

سرزمین درون من

این روزها حس و حال عجیبی دارم ... انگار دلم می خواهد بروم خاک نوردی ! دلم می خواهد به سرزمین درونم سفر کنم ، همانجاییکه بارها دعوتم کرده اند و من از هر چندهزار بار ، چند هزار بارش را به بهانه ای از رفتن سر باز زدم . دلم می خواهد بروم به ملاقات آن کسانیکه زیردستان من به شمار می آیند ، بندگانم ، کسانیکه تابع اراده ی من بودند . بروم به ملاقات آن کسانیکه من زیردستشان بوده ام و بنده شان !  

دلم می خواهد شهر درون خودم را ببینم ، خیابان هایش را ، ساختمان هایش را و مردمان و همسایگانش را ... 

هرچند که چند باری دیده ام ، در خواب !  

و هر بار ، یک خیابان جدید در حال ساخت بود . شهرک هایی که زیبایی فضای سبزشان چشمانم را خیره کرده بود . آن دریاچه ی بزرگ با فواره ای بزرگ تر ... آن باغ سبز پر از درخت های بید مجنون ... و آن خرابه ها و ویرانی ها ، درست کنار همین باغ سبزی که عرض کردم ...  

مهندس معمارش خود من بودم ... آخرین بار که به آنجا رفته بودم ، دیدم !

جای عجیبی ست دنیای درون ... خیلی عجیب !  

نظرات 2 + ارسال نظر
شاعرشنیدنی ست شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:09 ب.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

در نوع خودت بی نظیری دوستم! پائیز میشه فکر می کنی بهاره؟؟

این بی نظیر بودن تعریف بود دیگه ... نه ؟؟؟
هر آدمی یه نوع احساسی داره ... مثل اینکه بعضیها شیر گرم رو دوست دارند و بعضی هام شیر سرد ... بعضی هام اصلا شیر دوست ندارن ...
این الان چه ربطی داشت رو نمی دونم !!!

وحید جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.dastanakha.blogsky.com

سلام
تنها کسی که وبلاگ مرا لینک کرده شمائید. ولی مدتی است سری به ما نمی زنید.

سلام ... خیلی کم به وبلاگم سر می زنم ... کمتر این طرفا آفتابی میشم / گذشته از اینکه چند باری خدمت رسیدم با پستهای رمزدار روبرو شدم ، ناامید شدم و برگشتم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد