نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

۷آبان

وصیت می کنم بعد از مرگم ، بدنم را مومیایی نکنید و در تابوت نگذارید ... جسمم را به خاک بسپارید ، تا جزئی از خاک ایران گردم ...   

 

زاد روز یکی از ابر مردهای تاریخ   

               پدر ایران زمین   

                   کوروش کبیر  

 

     گرامی باد

یکی باشیم با جهان هستی ...

 

احساس مشترکی با تو ندارم ... 

و نه حتی یک کلام مشترک ... 

اما هر دو زاییده ی عشق خداوندیم ... 

و این به همه ی نامشترک ها می چربد ... 

 

 

پی نوشت ۱:تقدیم به همه ی کسانی که نمی شناسمشان و دوستشان دارم ... 

 پی نوشت ۲: روز جهانی بهداشت روان مبارک ...  

« آری » ۲

دلم می خواد سر به تنت نباشه ، آشغال عوضی ! فکر کردی منم مثل خیلی زنهام که با این حرف های عاشقانه و لوس وصد تا یه غاز خام می شن ؟کور خوندی !

هوووووی آقا ! مگه کوری ؟ آدم داره جلوت راه میره !

آخه زن هم شد راننده ؟ اصلا کی به تو گواهی نامه داده ؟ برو بشین تو خونه ت کون بچه ت و بشور !!!

اگه دستم بهت برسه نامرد ! زندگی ت و آتیش می زنم . از مادر زاییده نشده اونکه بخواد سر اسمال قهوه چی رو کلاه بزاره !

اصلا می دونی چیه ؟ وجود تو رو زمین ننگه ! خدا از رو زمین ورت داره ،جماعتی راحت بشن از دستت ! مفنگی قرمساق !

هر روز و روزی صدها بار این جملات و از زبان مردم می شنوم . تو تاکسی ، مترو ، خیابون ، دادگاه ، دفتر کارم و هر جایی که قدم میگذارم . این جملات رو هم می شنوم ، البته کمتر و خیلی هم کمتر :

آره چرا که نه ؟ می تونی همین جا تو همین اتاق بمونی ، می تونیم صندلی ارباب رجوع ها رو ببریم تو سالن . نگران نباش . بالاخره یه جوری درستش می کنیم .

می دونی ... این خود ما هستیم که خودمون رو عصبانی می کنیم . هیچکس نمیتونه ما رو عصبانی کنه . بنابراین تو نبودی که من و عصبانی کردی عزیزم.

الهی قربونت برم مامان جونم ، می دونم نگرانی ، ولی من دیگه بزرگ شدم . بذار خودم تصمیم بگیرم .

بیا خانم اینجا بشین . ما یه کم جمعتر میشینیم ... جا میشیم .

ببینید آقای ... شما مرد بسیار محترمی هستید . نمی تونم از شخصیت شما ایراد بگیرم . ولی احساس می کنم شرایط مناسبی برای ازدواج ما وجود نداره .هماهنگ نیستیم با هم .

من که نمیگم فلانی کاربلد نیست . اتفاقا خیلی هم تو کارش وارده . ولی کارش به درد ما نمی خوره . برای گروه ما کارآیی نداره

خواهش می کنم برگردید و این دو دسته جمله رو یک بار دیگه و این دفعه با دقت بیشتر ، و با تمرکز بر معنای « آری » که در پست قبل ، به سوالاتش پاسخ دادید ، بخونید . و همینطور که می خونید ، به احساستون توجه کنید . ببینید وقتی جملات دسته ی اول رو می خونید چه احساسی دارید ؟ کدوم یکی از عواطف در وجودتون بیدار می شه ؟ جملات دسته ی دوم رو که می خونید ، چی ؟ چه اتفاقی در دنیای درونتون میافته ؟ لطفا با خودتون رو راست باشید و با احساستون بیگانه نباشید . حسش کنید ... آیا وقتی جملات دسته ی اول رو می خونید ... یاد وقت هایی نمی افتید که از دیگران « نه » گرفتید؟ دسته ی دوم چطور؟ آیا شبیه « آری » ست یا شبیه « نه » ؟

همه ی انسان ها ، بدون استثناء ، در وجودشون تمام این احساس ها رو تجربه کرده اند . و احساسی که الان به سراغمون میاد ، درست مثل بار اولیه که احساسشون کردیم . بر میگرده به بار اولی که در وجود خودمون کشفشون کردیم ،به دوران کودکی .

و لازمه یه چیزی رو بدونیم ...اون هم اینکه ، در وجود همه ی ما ، جنایتکار ، کلاهبردار ، دزد ، قاتل ، بدخواهی ، حسادت ، دورویی ، بدجنسی و ...غیره وجود داره ولی شاید ازشون استفاده نمیکنیم ... شاید هم استفاده می کنیم و خبر نداریم !!! فرق ما با یه قاتل حرفه ای اینه که او از این نیرو و احساسش استفاده میکنه ولی ما نه ... اگر ما دزدی نمیکنیم ، دلیل بر این نیست که دزد نیستیم ! تعجب نکنید ...! بقیه مطلب رو بخونید !

آیا قابلیت هایی که یه دزد داره ، قابل اکتساب نیست ؟ آیا ما نمیتونیم این مهارت ها رو کسب کنیم ؟ آیا توان این رو نداریم که کلاهبردار باشیم؟ با جرات و اطمینان خاطر میگم که بله می تونیم ! همه ی ما یک دزد و قاتل حرفه ای یا کلاهبردار (یا هر چیز دیگه ای ) بالقوه هستیم .فقط دزدی یا قتل نمیکنیم .

پس من تا وقتی که دزدی نکردم به کسی مربوط نیست که دزد باشم ! هر چی که هستم به خودم مربوطه حتی اگر دزد باشم . ( برای درک گفته های من لازمه تعریفی که عرف از دزدی کرده رو بگذاریم کنار . دقیقا این تعریف منظورمه : دزد به کسی می گویند که دزدی می کند ! این تعریف صد در صد غلطه ! در واقع به کسی میگن دزد که چشم به مال دیگران داشته باشه . چیزی رو که مال خودش نیست برای خودش بخواد. ولی تا وقتی که دست به عمل نزده، دزدی نکرده .پس دزد و دزدی تومنی سنار با هم فرق دارند !).

حالا که اینها رو می دونیم ، اجازه بدید برگردیم به اول بحث ... بعد از اینکه دو دسته جمله رو ، با دقت خوندید چی فکر میکنید؟ حتما جملات دسته ی اول رو « نه » حساب کردید و دسته ی دوم رو« آری » ؟ با عرض معذرت باید بگم اشتباه کردید ! البته بر آوردتون از دسته ی اول تا حدودی درست بوده . همه ی اون جملات متضمن «نه » هم هستند ، ولی دسته ی دوم هم متضمن « آری » هستند و هم « نه » . به عبارتی «آری » به وجود و «نه » به نقش ! اما دسته ی اول هم متضمن « نه » به وجود هستند و هم « نه » به نقش . یعنی چی ؟

آری به وجود ، همونطور که در پست قبل عرض کردم ، یعنی تو هم به اندازه من حق زندگی داری حتی اگر قاتل ، جنایتکار ، کلاهبردار ، دزد یا هر کس دیگری باشی . چون در بالا توضیح دادیم که همه ی ما از این حیث با هم برابر هستیم . همه ی ما ، بالقوه ، جنایتکاریم ! پس همه به یک اندازه حق حضور و زندگی داریم .

اما « آری » به نقش مقوله ای جداست . من دلم نمی خواد همسر تو باشم . دوست ندارم با تو همکار باشم . خوشم نمیاد در کنار من حضور داشته باشی ، لطفا برو و در جای دیگری حضور داشته باش! اینها یعنی « نه » گفتن به نقش . ما انسان ها تنها موجوداتی هستیم که قادریم ، زندگی اجتماعی رو تا این حد و با اختیاراتی چنین وسیع تجربه کنیم و حق انتخاب و اختیار داریم . لازمه ی این نوع زندگی کردن ، داشتن درک درست از زندگی اجتماعی و حقوق دیگرانه ! ما حق داریم به نقش و حضور دیگران در زندگی مون « آری » یا « نه » بگیم ، اما حق نداریم وجود و موجودیت اونها رو زیر سوال ببریم و ازشون بگیریم !

اگر قادر بودیم ،با خیالی آسوده و روانی آرام ، به کسی حق حضور در این جهان رو بدیم ، هر چند که اون انسان به ما خیلی ظلم کرده باشه و یا آزارمون روسونده باشه ، می تونیم امیدوار باشیم که درس های زندگی رو خوب یاد گرفتیم . یا یاد خواهیم گرفت ... حضور هیچ کسی در زندگی ما اتفاقی نیست ... هر اتفاقی درون خودش درسی داره ، که تا زمانیکه اون درس رو یاد نگرفته باشیم ، اون اتفاق دوباره و دوباره ، در زندگی ما رخ خواهد داد ... تا وقتی بفهمیم نکته ی انحرافی ش چی بوده ؟؟!

با این همه پر حرفی که کردم ، دیگه فکر کنم فهمیده باشید چی می خوام بگم ؟... « آری » به وجود لازمه و « آری » به نقش اختیاری !

به قول مادربزرگم ... ختم کلام ! 

پی نوشت : ببخشید که اینهمه طولانی شد . امیدوارم حوصله کرده باشید و همه شو خونده باشید. ترجیح دادم همه ی اینها رو تو همین پست بنویسم تا به پست سوم نرسه !

!

« آری »

                 

«آری» ... این کلمه شما رو یاد چه چیزی میاندازه؟ خوب برای من که به عبارتی ترشیده محسوب می شم مثل بله ی سر سفره ی عقد می مونه !!! ولی این کلمه ممکنه برای کسی که ازدواج کرده حکم طناب دار رو داشته باشه . یا شاید هم آهنگ و ریتم این کلمه برای کسی شبیه ناقوس مرگ باشه ! اما برای یک هنرمند که فیلم یا فیلم نامه ، تابلوی نقاشی و یا موسیقی و آهنگ جدیدش و یا اصلا اثر هنری جدیدش رو به نمایش عمومی میگذاره ، این کلمه می تونه خوشایند ترین ، لذت بخش ترین و آسمانی ترین کلمه ، تو کل فرهنگ لغات موجود در عالم باشه براش ! برای کسی که دنبال کار می گرده و رزومه اش رو برای شرکت یا کارخانه ای فرستاده که روزی آرزو داشته برای اون شرکت یا کارخونه کار کنه ، هم معنا با خوشبختی و موفقیته ! آری برای زوجی که سالهاست بچه دار نمی شند ، جدا زیبا ترین هدیه ایست که از طرف خداوند بهشون داده می شه . یا اینکه برای بیمار صعب العلاجی که منتظر شفاست ، این کلمه معادل لفظیٍ معجزه ست ! 

این همه صغری کبری نچیدم که اینها رو بگم ... می خوام بگم «آری» کلمه ی منحصر به فردیه و پر از بار معنایی مثبت . و غیر از چیزهایی که گفتم ، آری معنای دیگری هم داره ... 

یک هدیه ست ، یک مجوز برای حضور داشتن ، وجود داشتن . 

وقتی به کسی آری میگی ، یعنی بهش اجازه می دی در همون دنیایی که تو هم داری توش زندگی میکنی و نفس می کشی ، زندگی کنه و نفس بکشه . با آرامش خیال ...  

آری یعنی دادن حق موجودیت . درست همون موجودیتی که به یه نطفه می دی تا تبدیل به انسان بالغی بشه . وقتی به انسان ها آری میگی ، در واقع به اونها اجازه ی رشد ، کسب تجربه ، و در پی همه اینها ، اجازه ی رسیدن به بلوغ میدی ! 

آری گفتن صادقانه و واقعی ، مثل لبخندیه که شیرینی هیچ شکلاتی به پاش نمی رسه ، حتی شیرینی لبخند معشوق ُ یا مثل محبتیه که در نگاهت موج می زنه و اشعه اش چشم مخاطب رو خیره میکنه ، یا گرمای دستته درست مثل ظهر تابستون ، اون لحظات پاک ترین و زلال ترین لحظاتیه که میتونی توش اسم خودت رو بذاری انسان! 

«« چون انسان تنها مخلوقیه که می تونه زندگی اجتماعی رو با این درجه از وسعت و اختیار تجربه کنه .»»  

حالا از خودت بپرس تا به حال از آدم های زندگی ت امتیازٍ « آری » گرفتی ؟ تا به حال به چند نفر امتیاز «آری» دادی؟ و به چند نفر «نه» ؟  

تا به حال به چند نفر گفتی هر چقدر آزارم دادی عیبی نداره ،تو هم انسان هستی و حق زندگی کردن داری ؟ در عوض به چند نفر گفتی الهی بمیری که این همه اذیتم کردی؟ این همه جای من و تنگ کردی ؟ به چند نفر گفتی اگر نبودی و وجود نداشتی ، حالا زندگی بهتری داشتم ؟ و به چند نفر گفتی ، با حضور تو ، زندگی من پر بار و پر ابهت شده ؟  

و اگر حق انتخاب داشتی ، و قدرت حضور و عدم حضور آدم ها در دست های تو بود ، به چه کسانی حق حضور می دادی و چه کسایی رو از این حق محروم می کردی ؟  

پی نوشت:خواهشم اینه که نظراتتون رو حتما بنویسید . چون در پست بعد نتیجه گیری داریم از این همه صغری کبری ای که چیدم ! 

دوستت دارم

امروز برام یه اس ام اس اومد از طرف یک دوست ...
کسی که چند سال اخیر زندگی م رو بهش مدیونم و او خودش این موضوع رو نمی دونه ... بدون اینکه خودش آگاه باشه با ارزش ترین لحظه های زندگی من رو خلق کرده ... و بهترین و باارزش ترین هدیه ی زندگی ش رو با من شریک بوده ...سخاوتمندانه ...
بدون اینکه خودش بدونه بزرگ ترین تاثیر رو روی زندگی من گذاشته و حالا ... امروز ... بعد از اون همه اتفاق های رنگ به رنگ روزگار ... وقتی من رو دوست خودش خطاب کرد تمام وجودم غرق لذت شد . لذتی که از توصیفش ناتوانم ... لذتی که جایگزین همه ی دردهایی شد که تا به امروز کشیده ام ... همه ی رنج ها و غم هایی که در دلم خونه کرده بود ... امروز با افتخار او رو دوست خودم خطاب می کنم و به این باور رسیدم که دست های همه ما به دست های همدیگه گره خوره ... بدون اینکه بدونیم در سرنوشت هم تاثیر میگذاریم ... به همدیگه رنج میدیم ... به همدیگه شادی و عشق میدیم ... می بخشیم ... می ستانیم ... مشکلات هم رو حل میکنیم و یا برای هم تبدیل به مشکل میشیم ...
و این ندانستن ... همه ی راز زندگی ست ... همه ی زیبایی زندگی ...
امروز دلم می خواد فریاد بزنم ... با همه ی قلبم و با همه ی عشقم ... فریاد بزنم ... ازت ممنونم ... از این همه سخاوت و از این همه مهربانی ...
می خوام فریاد بزنم ...   

دستت را به من بده
نامت را به من بگو
قلبت را به من بده
حرفت را به من بگو
ای دریافته با تو سخن می گویم
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام و دست های تو با من آشناست ...
من درد مشترکم ... مرا فریاد کن...!!! 

 

 

چند روز بعد نوشت : این متن اونقدر عاشقانه بود که همه فکر کردن بنده بند و آب دادم و خدای نکرده عاشق پیشگی رو در راه گرفتم ...جهت روشن شدن اذهان عمومی عرض میکنم ... این دوست بنده یه خانم بسیار بسیار محترم و دوست داشتنی تشریف دارند