نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

بچه های فامیل

 

عید که می شد ، منتظر بچه های فامیل بودیم که عید دیدنی میامدند خانه مان ... البته منتظر خودشان که نه ... چشممان دنبال تیله های رنگی بود که با خودشان میاوردند و در حیاط بزرگ خانه مان ، جولان می دادند . 

نه اینکه خودمان تیله نداشته باشیم ... داشتیم ... دو سه تا کیسه ی بزرگ !!! 

اما خوب ، تیله های بچه های فامیل چیز دیگری بودند ...  

حالا عید که می شود نه منتظر بچه های فامیل هستیم و نه چشممان دنبال تیله های رنگی می دود ... هر کدام دنبال جایی می گردیم که گم و گور شویم تا چشممان به چشم بچه های فامیل نیافتد... حتی همین سالی یک بار را !!!  

نه اینکه فقط ما اینجور باشیم ... بچه های فامیل هم همینجورند ... !!!

تقاضا

هر تقاضایی ، بالاخره یه روزی با عرضه ، پاسخ داده می شه ...!!! 

یکی به من بگه آخه خنگ خدا ...،فهمیدنش اینقدر سخت بود که تا امروز اینهمه خودت و( x )* دادی ؟؟؟!!!   

* منظور اینه که ... ای بابا خودتون بفهمید دیگه ! مگه من مترجمم ؟؟؟  

پی نوشت :بالاخره تقاضا کردن رو یاد گرفتم !!! به خودم تبریک میگم ... البته این به اون معنی نیست که شما بهم تبریک نگید !!!

زمین لرزه

زلزله آمده است ... 

زلزله ای ۵ ریشتری ... ببخشید ۶ ریشتری ...آآآآآآآآآآآآآآآآآآه ( خیلی خوب ۱۰ ریشتری ) سرزمین درونم را لرزاند !!! 

تا کنون از آثار و خرابی های این زلزله آمار مشخصی در دست نیست ... جز اینکه ... باعث فروریختن چندین نقاب، از قبیل نقاب غرور ، خود بزرگ بینی ، استقلال خواهی و ... شده است ... 

بروز این زلزله ، باعث شد که نگارنده وبلاگ حاضر ، اقدام به افشای هویت واقعی خود کند و در پی این تصمیم ، دست به حذف چند پست ضایع و خانمان برانداز بزند ...  

ضمنا از تمامی دوستانی که از محتوای پست های این چنینی مطلع هستند ، تقاضا می شود جهت حفظ آبرو از افشای بعدی محتوا خودداری نمایند ... 

به یک خبر فوری توجه کنید : 

در این لحظه پس لرزه های زلزله ی اخیر ، موجب فروپاشی مقاومت نگارنده ، برای تغییر نام وبلاگ و به روز رسانی اطلاعات مربوطه گردید ...   

همچنین ، نگارنده که از این پس او را سولماز خواهیم خواند ، تصمیم دارد تمام علاقه مندی های روزانه ی خود را ، فارغ از هر نوع قضاوتی که ممکن است توسط دیگران صورت گیرد ، همینجا بنگارد !!! 

 

پی نوشت : از تمام دوستانی که مرحمت کرده اند ، این وبلاگ را لینکیده اند ، تقاضا می شود اطلاعات قبلی را ویرایش کنند ... البته اگر تقاضا حمل بر پررویی نشود ... جبران میشه به خدا ... راه دوری نمیره والله ...  

لطفا به سرور خود گیر ندهید ... اشکال از نگارنده است ...!!!

کودک خوشگل درون من

 

چند سالی هست که در حال کنکاش درون خودم هستم ... 

دوره های مختلف ، مطالعه کتاب های متنوع ، مشاوره ، این در و اون در زدن و از این و اون پرس و جو کردن ، تا جاییکه آدم ها دلشون می خواسته با تیپا من و از اتاقشون بیرون کنن !!! ... 

مثلا اینکه :  ببخشید فلان احساس از کجا میاد ؟ یا مثلا اینکه اگه فلان کار و به خاطر فلان چیز بکنم ، اونوقت فلان طور بشه ، چی کار باید بکنم ؟؟؟  

حالا بعد از این همه که دنبال درک کودک درون خودم بودم و مثل خر دنبالش می دویدم که تو رو خدا قهر نکن ، بیا و فلان و بهمان ، حالا با چیزی مواجه شدم که دخلم داره میاد !!!  

چند تا از کودک های درونم با قدرت های مختلف من رو تسخیر کردن ، طوری که از رختخواب عزیز نمی تونم دل بکنم و راه به راه با موکلین محترم دعوام میشه !!!  

سمینار و پایان نامه م روی هم تلنبار شده و کودک درون من دنبال برگزاری شوی لباس بافتنیه !!!  

تو این گیر و دار که خبری از پول و پله نیست ، کودکم هوس گوشی اچ تی سی سنسیشن کرده هفتصد و ده هزار تومن !!!  

از اون طرف دلش یه مینی لب تاپ مامان هم می خواد حدود پونصد هزار ناقابل !!! 

بعلاوه ی اینکه دوره ی جدیدی که داره برگزار میشه ، قراره حامی باشم و چهار روز کامل ، از ۶ صبح تا ۹ شب سرپا و در حال خدمت به شرکت کننده های محترم و عزیز باشم و باید عشق بی قید و شرطم رو نثار هستی گرامی شون بکنم !!! دندم نرم ، حامی شدم ، بهاش رو هم می پردازم ! 

حالا می خوام از همین تریبون اعلام کنم ، کودک نازنازی تو دل بروی من ، دختر عزیز مامان، لپ گلی جیگر طلا ی شیطون من ، لطفا یه کم از شیطنت ها و سر به هوایی ها و خشونت و دمدمی مزاجی ها ،  خوش خوابی و نرمی و لطافتت بگذر بذار مامان به کارهای عقب افتاده ش برسه ... قول میدم به اندازه ی کافی سهمت رو از زندگی ت بهت بدم  ...  

پی نوشت : 

اون  قرمزه کودک هیجانات و احساسات تند و دمدمی مزاجی و گاها خشونته.

اون  زرده خدای تمارض و جلب توجه و اینا ست . هر دقیقه هم هوس یه چیز تازه میکنه ! 

اون  سبزه همون بچه ی شیطون و خرابکاره که بی تجربه ست و همه چیز و کن فیکون میکنه ! 

اون  صورتیه اون بچه ی لوس و ننر مامانه که از همه چیز زودی گریه ش میگیره و همه ش خوابه ویا داره خودش و واسه همه لوس میکنه ... به عبارتی پرسفون منه ... 

اون بنفشه هم توهم معنویت داره و دائم در حال نثار کردن عشق به دیگرانه و به خودش و کارهاش فکر نمیکنه ...  

اون تپله هم که اگه خدا قبول کنه مثلا آگاهی منه که در کنار تمام کودک های درونش با خیال راحت استراحت میکنه ...!

دانه های بافتنی

 

عهد کرده بودم پلووری ببافم برایت ...  

 همرنگ صدای شیرینت ... 

سبز
نمی دانستم دانه دانه هایی را که سر می اندازم ، به نوبت از آن سر میل شکافته می شوند ... 

  با هر  لحظه نبودنت !