ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باز پائیز و من دلزده از ریزش برگهای زر اندود به راه
باز پائیز و تباهی و بر انگیختن باد به ماه
باز پائیز وسیاهی که به دل دارد ابر
باز پائیز و ترنم که به لب دارد شب
باز پائیز و غروب و دل تنگ من و ماه
باز پائیز و پراکنده شدن در طلب باد و پناه
باز هم خیزش تلخی که به دل چنگ زند
باز هم شورش دردی که به شب راه زند
باز ابری شدن خلوت مهتاب و سحر
باز باران زدن چشم مردد به خبر
باز هم ناله ی باران ، یورش دود و غبار و تب ماه
باز هم دانه ی اندوه که از چشم سحر ریخت به چاه
باز هم یاد خیابان ، بوی باران سردی پنجره ها
باز سنگینی دست تو به روی شانه ها
بین من ، پائیز و باران ، یاد ها خاطره هاست
در دلم پائیز با زنگ صدایت هم نواست
ای دریغا اسم رمز عشق ما پائیز بود
با من اما راست گو، اسم رمز بی تو بودن نیز بود؟؟!
پی نوشت : تقدیم به او که تمام پائیز های عمرم را رنگین کرد ...
ارادت...
سلام مطالب من روزهای شنبه و 4 شنبه در حمایت چاپ می شود.
http://www.hemayat.net/pdf/90/7/6/20.pdf
حتما سر خواهم زد ... فعال شدید این روزها ... تبریک میگم دوست عزیز...
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه ای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها پاییز
درود بر سرکار وکیل الرعایای عزیز
شعرتون خیلی با احساس بود و هر سخنی که از دل بر اید ، لاجرم بر دل نشیند
دلتنگیهای فصل پاییز زیاده ولی یه حزن شیرینی توش هست ....
خییییییلی ارادت داریم خانوم وکیل عزیز .....
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز ...
عاشق این شعرم ...
مرسی عزیزم ... مرسی...
مابیشترررررررررررررررررررررررررر
منم پاییز را خیلی دوست دارم .. اصلا دلم نمی گیره
بروزم هستم عزیزم
عالیه که دلت نمیگیره ... واقعا عالیه ... همیشه دلت شاد باشه عزیزم ... اومدم ...
دلت همیشه گرم و لب تو و یارت همیشه خندون عزیز مهریونم :)
مرسی عزیز دلم ... دل تو هم همیشه مثل رنگ برگ های پائیزی پر باشه از رنگ های گرم ... لب های یارم بدون شک خندونه اما من سالهاست از دیدنش محرومم ...!
یاد نوشته دوستی افتادم؛
؛مواظبم در پاییز باش
یا دق میکنم
یا دق میدهم
چه نوشته ی زیبایی
پر از معنی بود ...
خیلی ممنونم ازت ... و از دوستت ...
البته این و هم بگم هر فصلی قشنگی خودش و داره...فقط پاییز با احساس تره برای من...
از پاییز خوشم میاد...
همیشه دوستش داشتم....یه حال و هوای غریبی داره...با اومدنش هوا که تغییر می کنه تمام احساسات قشنگ زندگی در من سرازیر می شه...این و واقعا راست گفتم...
شعرت هم فوق العاده بود...واسه خودم یه جا یادداشت می کنم....
امیدوارم از این به بعد قشنگترین لحظات زندگیت تو پاییز اتفاق بیافته. چون فصل خزان قشنگتر از بهاره...
آره عزیزم ... باهات موافقم ... پائیز فصل احساسه ... احساسات ناب ... ممنون عزیزم ... تا به حال زیباترین و تاپیر گذار ترین اتفاقات زندگی من در پائیز رخ داده ... نمی دونم از این به بعد چطور خواهد شد ... اما می دونم هر چه که پیش میاد برای من و رشدمن لازمه و بهشون نیاز دارم ... به همه شون ... چه خوشایند و چه دردناک ...
سلام
از حضورت در؛ آشنا ؛و جملات قشنگت ممنون.نوشته های بلندت را باید سر فرصت بخوانم.اما این نوشته ات راجع به پاییز جالب بود.البته برای من تفاوتی ارزشی بین پاییز و زمستان و بهار و تابستان نیست.هر کدام زیبایی های خاص خود را دارند.پاییز و زمستان بهار را نوید میدهند و بهار فصلهای دیگر.قابل جدا شدن نیستند واقعا .اما سمفونی طبیعت هم بالا و پایینها و نت های زیر و بم فراوانی دارد.اونکه بخواهد در این هماهنگ و چند صدایی فقط به یک صدا یا نت توجه کند هم به خود جور میکند و هم به آهنگ ساز.اگر سعی کنیم همه این سختی ها و گشایش ها را کنار هم و با هم بشنویم و ببینیم حتما با من همعقیده خواهید شد گه زندگی زیباست و اسم رمز تو چه پاییز باشد و یا بهار فرقی نخواهد کرد کافی است عاشق باشی ودر لحظه ها حل که "حال "کنی ..
سلام و خوش آمد به شما دوست عزیز ...
مطمئنا تفاوت ارزشی در جهان هستی وجود نداره ... چون چیز کم ارزش و غلط در هستی وجود نداره ، هر چه هست لطف خداست و ارزشمند...
با توضیحتون در مورد نت های طبیعت و سمفونی فصل ها کاملا موافقم ... اما گاهی حال و هوایی داری که با یکی از این سمفونی ها هم خوانی بیشتری داره ... حال من در پائیز دگرگون میشه ... و خودم هم با هر پائیزی که میاد ، دگر گون میشم و بعد از تموم شدنش و رسیدن زمستون دیگه اون آدم قبلی نیستم ...
بی شک زندگی زیباست و لحظه لحظه ی زندگی برای من هدیه ای زیباست از طرف خداوند ... این افتخار رو دارم که از مرگ حتمی به زندگی برگشتم و فرصت زندگی کردن از طرف خداوند به من عطا شد ... ازش هزار بار و هزاران بار ممنونم ... من هم مثل شما با لحظه لحظه های زندگی م حال میکنم و درونش حل می شم ... برای شما عشق آرزو می کنم ... ( البته می دونم که دارید ، هر لحظه بیشتر شدنش رو براتون از خدا می خوام ...)
پاییز بهاریست که عاشق شده
نمی دانم توی کدام فصل غیر از پاییز است که می تونی شال کلاهت را بپوشی و بری توی خیابان روی یک عالمه برگ خشک راه بری و سمفونی خش خش راه بندازی
توی کدام فصل است که می تونی شور و شوق کلاس اولی ها را ببینی که دارند می روند به مدرسه و با چه سر و صدایی
روز اول مهر یادآور خاطرات کودکی بر همتون مبارک
سلام
خیلی خوش آمدید ...
چه جمله ی قشنگی ... پائیز بهاریست که عاشق شده ... درست مثل من !!! بهاری بودم که عاشق شدم و رنگ پائیز گرفتم !
پائیز مبارک ... تولد عشق مبارک ... مرگ معشوق مبارک ...!
سلام
خوب تا اینجاکه کامنت ها از مخالفان پاییز حکایت میکنه اما من دوستش دارم.
خوش به حالت که پاییز های رنگی داشتی
سلام عزیزم ...
اما من مخالف پائیز نیستم ... عاشقشم ...
آره درسته ... پائیز های رنگین داشتم ... و از این به بعد پائیز هایی که توش مجنون تر از همیشه ام ...
بهار عاشقان مهجور.....
پاییز مبارک...شعر قشنگی خوندم ...ممنون :)
بهار عاشقان مهجور ... حس مشترکی بود ... ممنونم ...
پائیز بر شما مبارک ... این شعر رو چند هفته ای قبل از رفتن کسی که عاشقش بودم سرودم ... انگار بهم الهام شده بود قراره دیگه نبینمش ! حتی برای خودش هم خوندم ... اولین باری بود که شعرم رو می خوند و تشویقم می کرد ... حس غریبیه که نمی تونم توصیفش کنم ...
حالا سالها از اون روز ها می گذره ...
پاییز و زمستون فصلای غمگینی هستند
همیشه...
برای من!
بله یه جور فضای خاصیه ...نه می شه گفت غمگین و نه می شه گفت شاد ... نه به خورشید نزدیکی و نه ازش دوری ... یه جایی بین زمین و آسمون گیر افتادی ...
همیشه پاییز که میاد یک جور افسردگی می گیرم.
انگار یک چیزی هم درون من می خشکه
مثل برگ
و میفته روی زمین.
آره حس عجیبیه و فضایی سنگین ... انگار چیزی از وجود انسان کم میشه و چیزی خاص تر جاش رو میگیره ... ماهیتش برای من هم هنوز مبهمه ...