نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

بهار است...

بهار که می شود دلم هوای عاشقی بر می دارد ...

از آن عشق هایی که می شود همه زندگی ات ، تا به خودت بیایی ، میبینی همه وجودت را باخته ای ...

میبینی صبح ها به عشق نام او از خواب بر می خیزی و شب که می شود با آهنگ صدایش به خواب رفته ای ...

قلبت آنقدر تند می زند که حتی نمی توانی نفس بکشی ...

سعی نکن از راز این نوشته سر در بیاوری ، معمایی در کار نیست ...

اینها را برای تو می نویسم ، برای تو که نیامده ، همه هستی ام شده ای ...

تو همان هوای تازه ای ... وقتی که قلبم از تپیدن بیمناک است ...

تو همان هوای تازه ای که نفسم را در سینه حبس میکند و بغضم را جاری ...

تو همان هوای تازه ای که خون را در رگ هایم می دواند ...

تو ...

تو ...

تولدانه

امروز روز تولدمه ... مطمئنا از این روز چیزی یادم نیست ... اما اولین خاطراتی که از خودم دارم برقیه که چشمهام داشتند ...انگار خوشحال بودم از به دنیا اومدنم ... از اینکه توی این جهان به این بزرگی زندگی میکنم ... 

امروز صبح که ازخواب بیدار شدم ، بعد از اینکه صورjموشستم و موهامو مثل همیشه پشت سرم بستم ، نگاهم به نگاه خودم توی آیینه گره خورد ... به خودم گفتم هی !! امروز تولدته ... بیست و نه ساله شدی !! یه لحظه همون برق آشنا رو تو نگاه خودم دیدم ...چشمهام دوباره شاد بودن !! شاد شاد !!!همون برقی که چند سالی بود گمشون کرده بودم ... 

آره ...همینه ... شادبودن و شاد زندگی کردن ... شاد بودن از هر چیزی که هست و نیست ... شاد بودن از هر چیزی که دارم و ندارم ... !!!  

شاد بودن به خاطر ... «« بودن »» ...  

من هستم ... و آرزو میکنم تو مسیری حرکت کنم که به خاطرش آفریده شدم !!!  

این تنها آرزوییه که تو روز تولدم برای خودم دارم ...  

 

 

حالا برید ادامه مطلب ... حتما خوشتون میاد ... خودم وقتی دیدم کف کردم واسه همین تو صفحه م گذاشتم که شما هم از دیدنش کف کنید ...

ادامه مطلب ...

کار کردن

چند مدل کار کردن داریم ...


یک دنیا فرق هست بین کاری که از روی ناچاری انجام میدی و کاری که به خاطر انجام وظیفه ...

یک دنیا فرق هست بین کاری که به خاطر انجام وظیفه انجام میدی و کاری که از روی انسانیت ...

یک دنیا فرق هست بین کاری که از روی انسانیت انجام میدی و کاری که به خاطر خودت و بقیه انجام دادنش رو تقبل می کنی ...

یک دنیا فرق هست بین کاری که به خاطر خودت و بقیه انجام میدی اماچندان تمایلی به انجامش نداری و کاری که بهش علاقه داری ...

یک دنیا فرق هست بین کاری که بهش علاقه داری و انجامش میدی و کاری که عشقته و عاشقانه دنبالش میکنی ... 

یک دنیا فرق هست بین کاری کاری که عاشقشی و کاری که از روی ناچاری انجامش میدی !!!

معادله ی خیلی ساده ایه ... نه ؟؟

چند وقتی هست که احساس عاشق بودن دارم !!!

یه گالری تو ف ی س بوک راه انداختیم

با اسم سینز گالری سرچمون کنید...

دست بافت های من

راستی یک وبلاگ جدید ساخته ام به نام دست بافت های من ... حال و هوای پاییز و زمستان دارد ... 

 

http://www.knit.persianblog.ir/

سرزمین درون من

این روزها حس و حال عجیبی دارم ... انگار دلم می خواهد بروم خاک نوردی ! دلم می خواهد به سرزمین درونم سفر کنم ، همانجاییکه بارها دعوتم کرده اند و من از هر چندهزار بار ، چند هزار بارش را به بهانه ای از رفتن سر باز زدم . دلم می خواهد بروم به ملاقات آن کسانیکه زیردستان من به شمار می آیند ، بندگانم ، کسانیکه تابع اراده ی من بودند . بروم به ملاقات آن کسانیکه من زیردستشان بوده ام و بنده شان !  

دلم می خواهد شهر درون خودم را ببینم ، خیابان هایش را ، ساختمان هایش را و مردمان و همسایگانش را ... 

هرچند که چند باری دیده ام ، در خواب !  

و هر بار ، یک خیابان جدید در حال ساخت بود . شهرک هایی که زیبایی فضای سبزشان چشمانم را خیره کرده بود . آن دریاچه ی بزرگ با فواره ای بزرگ تر ... آن باغ سبز پر از درخت های بید مجنون ... و آن خرابه ها و ویرانی ها ، درست کنار همین باغ سبزی که عرض کردم ...  

مهندس معمارش خود من بودم ... آخرین بار که به آنجا رفته بودم ، دیدم !

جای عجیبی ست دنیای درون ... خیلی عجیب !