نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

نخ ، سوزن ، قیچی

من تکه های تنهایی را به هم می دوزم ، تو اضافاتش را قیچی بزن !

دست های پائیزی



پائیز که می شود ، دیوانه می شوم ... شروع میکنم به بو کشیدن هوا ... نفس های عمیق میکشم !

پنجره را صبح تا شب باز میگذارم تا گرد و خاک و باد ، خانه و اتاق را بردارد ... تا گرده های غبار برود داخل مخاط  بینی ام و من هی عطسه کنم ، هی عطسه کنم ... هی عطسه کنم !

عاشق بشوم ... بیشتر از بهار ! قلبم بکوبد به قفسه سینه ام و هی بهانه بگیرم ! بگویم برویم قدم زنی ! 

هنوز برگ های درختان خشک نشده ، شروع کنم به خریدن کامواهای رنگارنگ ! رنگ به رنگ ببافم ... ببافم و ببافم ! آنقدر که ناخنهایم درد بگیرند ... نگاهشان کنم ، نوازششان کنم و بگویم خدایا متشکرم ... که بدن سالم دارم ...




پ.ن 1 : دستکش پائیزی ... 


آدرس فروشگاه اینترنتی : honargah.com/shop/solso

آدرس پیج ف ی س ب و ک : facebook.com/solsodesign

اینستاگرام : solsocafe


پ.ن 2 : سفارش به صورت عمده پذیرفته می شود .


solso cafe


کافه بافت solso

   https://www.facebook.com/solsodesign?ref=hl





 زمستان امسال با دست بافت های solso

دوستان عزیزم خوشحال میشم اونجا ببینمتون 

ترکیب آتش و باد!


هر وقت دلم میگیره یا خسته میشم ، به این نقاشی نگاه میکنم ...

عاشق این بچه م ... با اون چشمای نازش ...

این نقاشی به من حس آتش میده ، آتشی که با وزش باد شعله ورتر ... و همه جا گیر میشه ! تا به خودت بجنبی میبینی تو حلقه ی این آتش گیر افتادی ... و تنها چیزی که میتونه کمکت کمه ، باریدن بارونه ... بارون ... 


 

پ.ن : عاشق ظرافتی ام که نقاش به خرج داده ... به سایه النگوی این بچه نگاه کنید ، به حالت موهاش و اینکه چقدر طبیعی کار شده ... به نقش کمر بندش ... سایه ی لباس و ظریف کاری هایی که تو ترسیم گردنبندش اجرا کرده ... 

یک کلام : فوق العاده ست ...

فرار ...

گاهی سقف آسمان آنقدر بلند است که دستت به هیچ ستاره ای نمی رسد  

گاهی زمین آنقدر دور است که پایت در هوا معلق می ماند ... 

و گاهی انسانها آنقدر غریبه اند که بوی تن آدمیزاد قحط می آید  

و من ... گاهی آنقدر تنها می شوم که در سیاهی شب گم می شوم ...  

آنوقت ارابه ای طلب می کنم که از خودم بگریزم ... 

به آسمان  ُ  به زمین  ُ  به آدمها  ُ  به خودم ...!!!

اضطراب !

دلم که برایت تنگ میشود ...

انگار کن سنگینی هزار هزار پروانه را ، روی سینه ام

حسابش را بکن ...

تازه این پروانه ها بال هم میزنند !!!